ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفت،من هیچوقت عاشق هیچکس نبوده ام.همیشه ادمها را بخاطر چیزی که به من میبخشیدند دوست داشتم نه بدلیل اینکه ادم اند و دوست داشتن لازمه انسانیت.عاشق هیچکس نبوده ام اما تا دلت بخواهد توهم عاشق بودنمند،داشتم؛درحالیکه هیچوقت اینطور نبوده.گفت که توهم دوست داشته شدن ازش ادم تعفن اوری خواهد ساخت و سعی دارد که تغییر کند.میخواهد ریشه این اخلاق یا ویژگی یا هرچیز گندش را بیابد.گفت که بیشتر ازآنکه فکر کنی که ادمها عاشق تند،از تو متنفر اند و ضربه را دقیقا از همین جا میخوری...
او گفت.هی گفت . و من گوشهای درونم را نه اینکه بخواهم،از روی حواس پرتی محکم گرفتم که نشنوم... .