492_تبعیض

صبح که چشم هایم را باز کردم،اندوه روزهای گذشته بر دلم سنگینی کرد.مدتی در رختخوابم غلت زدم تا توانم را جمع کنم و از جام بر خیزم و خودم را برای یک روز پر از سر و کله زدن اماده کنم.


دلخوش اینکه میروم باشگاهم و حالم با ورزش خوب میشود،کمی بخودم دلداری دادم و وعده سرحال برگشتن و پر انرژی بودن از باشگاه برای کارهای امروزم.

نیم ساعتی در باشگاه ورزش میکردیم که دو دختر هموطنم(افغانی)وارد باشگاه شد برای ثبت نام.

نمیدانم بحث چطور اغاز شد.اما زنی گفت که باید افغانی ها رو جدا از ما بذاری!

و چند حرف دیگر که در حضور من چندان خوشاسند نبود که گفته شود.اما انگار من انجا نبودم...انگار دخترکی که برای خال خوبش امده بودباشگاه،نادیده گرفته شده بود.


ته دلم ریخت.روی همه حال بدم،حال بدتری اضافه شد.و حس گم گشتگی و گریه ولم نکرد.

گریه م گرفت و رفتم دستشویی و کمی زار زدم و صورتم را شستم و برگشتم.


نمیدانم.اما با خودم فکر میکنم کجا بروم که حالم خوب شود.کجای دنیا ادمهای مهربانتری پیدا میشود؟

کجای دنیا بروم که ادمها بر حجم اندوهم نیافزایند.

کجا میشود کمی مهربانی طلبید.کمی مهربانی بخاطر دل دخترکی که میخواهد حالش خوب بماند.خوب و سرحال.

کحای دنیا بروم؟

و تا کی همه ادمها را،همه این ادمهای سرزمین را ببخشم؟


منی که اینجا بزرگ شدم.منی که قانون اینجا را زیر پا نگذاشتم.منی که...

اکنون نشسته ام در کوچه ای.دلم میخواست دوباره بروم دستشویی باشگاه و تا دلم پر است زار بزنم.اما حوصله تذکر دادن اینکه با کفش ورزشی نرو داخل را نداشتم.

امده ام در گوشه ای تا بنویسم.تا گریه کنم و وقتی خانه ام میروم توانایی جمع و جور کردن و اثاث کشی را داشته باشم.توانایی سرو کله زدن با املاکی را.توانایی حمل اندوه هر روزم را.

ولی تا چه حد ببخشم ؟

بخشیدن تا چه اندازه جایز است؟

و نفرین؟

و خدای من!

نفرین من چقدر کار ساز است؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.