ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خواب دیدم که رفته ام مدرسه...باز من دیر رسیدم و باز پایان ساعت درسی، رفتنِ من سمت مدرسه بود...
همیشه توی خوابهایم من دیر میرسم مدرسه...همیشه وقت رفتن و برگشتن از یک چیزی و کسی واهمه دارم...همیشه توی خوابهایم سر راه رفتن به مدرسه ام اتفاقاتی می افتد که باعث میشود من موقع رفتن به مدرسه و برگشتن به خانه دیر کنم...
اینبارم من در راه رفتن به مدرسه ام با مرغ های چاق آدمخور و گوشت خوار مواجه شدم!
مرغ هایی که مرغ بودن ولی بیشتر شبیه گربه !
اینبارم در راه برگشت به خانه ، چادرم جا ماند!لنگه کفشم گم شد ! و من با چندین تا مرد که باهم دعوا داشتن ،در حال دویدن از یک جاده یا خیابان بودم! سریع و تند تند میدویدم بدون آنکه بدانم چرا ؟
فقط حسم میگفت بدو!تند تر بدو! ...
++++++++++
و حالا شاکی میشود که من پنهان کاری میکنم...
بعد نوشت :
زود قضاوت کردم... دو بار امروز برای دو چیز زود قضاوت کردم و گریه کردم و الکی خودم رو آزار دادم... قضاوت کردن آن هم از نوع زودی اش چقدر اسانه و چقدر درصد اشتباهش زیاد!
با اینکه تو ذهنم همه چیز درست می آمد از قضاوت کردنم! ولی همه آن همه چیزِ درستِ قضاوت هام امروز اشتباه از آب در آمد!