167_

می دانین گوگولی های نازک!

تو ذات آدمهاست اینکه وقتی برای کسی کاری میکند انتظار دارد درقبال کارش ،چیزی به دست آورد!معامله کردن و معادله کردن در ذات انسانهاست!

فکر میکنین برای چه شما را از میانِ آن همه گوگولی های نازدیگر که در قفسِ تنگ که مثلِ پیازهایی روی هم انباشته شده بودین و در پشت وانتی منتظر کسی که بیاید و نجاتتان دهد از آن تنگای نفس گیر شلوغ،بیرون آورده و منجی نجاتتان شده ایم؟!

محض رضای خدا؟! یا برای ادای دینیِ انسانیتمان؟!یا اینکه دلمان به حال یتیمی و کوچکیتان سوخته؟!

خییر!هیچکدام!

ما شما را آورده ایم در حیاطِ خودمان جای داده ایم و بهتان آب و غذا میدهیم ،نه برای انسانیت است نه دلمان به حالتان سوخته و نه محض رضای خدا چنین کرده ایم!

ما به شما آب و غذا میدهیم و شما باید در ازای چنین لطفی،جانتان را ،گوشت تنتان را به ما بدهید!

ناعادلانه است نه!؟

این خصلت ذاتی انسانهاست.انسانها حتی برای محبت به یک گل هم از او انتظار پس دادنِ لطفش را دارد.برای خوبی در حق یک حیوان زبان نفهم هم انتظار دارند طبیعت جوری لطفش را تلافی کندو پس برگرداند به خودش!


انسان ها به تو چیزی میدهند تا چیزی بگیرند! باور نکن اگر حتی می‌گویند برای انسانیت لطفی میکند!

میدانین!آنها حتی برای خدا هم اگر کاری بکنند چشم انتظار جبرانش از طرف خدا میمانند! و خدا این را خوب میداند!


گوگولی های نازمن!

شاد و شنگول این طرف و آن طرف حیاط میدوین و سرخوش از محبتی که ما بهتون می کنیم و غافل از اینکه محبت ما تاوان بس سنگین برایتان دارد!

آه! گوگولی های نازمن!

مرغ و خروس آینده!

لطفا ازکاری که ما در آینده درحقتان میکنیم ناراحت و دلخورنشوین از دستمان!

این در سرشت و خون ماست تا در ازای محبتمان از شما چیزی پس بگیریم!

حال که شما چیزی جز جانتان ندارین ، ما هم شما را ذبح کرده و میخوریم...!

لطفا! لطفا !از دستمان دلخور نشده و غمگین نباشین!


دوست دارتان،بانو!