ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میدانی!
باید رفت.باید از جایی که خنده یه دخترک در خیابان یا کوچه ای میشود نشانی از هرزگی رفت...!
باید از جایی که همه را با یک نگاه می بینن من چادری و دخترک ساده را هم هرزه میپندارند،رفت...!
باید از جایی که سفیدی گردن دخترکی ، مرد غولی را به گناه می اندازد،رفت...!
باید از جایی که عیسی به دین خود و موسی به دین خود نمی تواند بماند و همه یک شکل شده اند،رفت...!
باید فرار کرد...نمیدانم کجا...اما خسته ایم!
خسته ازبودن و پنداشتن موجودی که سر تاسر گناهم.من گناه نیستم!
خندیدن من نشان از هرزگی نیست آهاااااااااااااااااااااااای مردان عجبیب الخلقه!
...