با وانت و بلند گو دور شهر داد میزدند: تشیع جنازه شهید عسکر... مدافع حرم در فلان جا و فلان مکان!
شاخ در آوردم!
آدمی که تا دیروز بهش تف هم نمی انداختن امروز با مرگش مهم شد! شهید شد! و با بلندگویی از مردم خواسته میشد به تشیع جنازه اش بروند! برایش نوحه و سینه بزنند!
همین آدمی که پول یک روز عرق ریختنِ برادر بیچاره ام را بالا کشیده بود...
پای سیاست که باشد!(سیاست زیادی کلمه قلمبه ایست! برایم)پای منافع که درمیان باشد...آنها همه را مهم میکنند! از اعتقادات مردم مایه میگذارند.گنجشک را رنگ قناری کرده و هوا میکنند!
مایی که مهم نیستیم.مایی که حق تحصیل در رشته فلان را نداریم.مایی که کارگرساده بنایی هستیم که تو اکثرکارتهای کارگریمان نوشته:شغل:بنایی.کشاورز...
مایی که دزدیم.قاچاقچیم.بی کلاسیم.زشتیم...و حالا برای اینها اعتقاداتمان مهم شده است.مهم شده است که می گویند:نباید آنهایی که میروند سوریه را به تمسخر گرفت.
مهم شده است که برای کشته هایمان مراسم میگیرند.آنهایی که دیه کشته شدن عمدی یک افغان توسط هموطنش راهم نمیدهند!
حالا اعتقادات تو این کشور پررنگ شده است!
هرچند حنایشان پیش خعلی ها رنگی ندارد و میدانند که حتی پول کفن و دفن شان هم نمیشود این رفتن به مزدوری فلانها و کشته شدنشان...
خب از مردمم انتظاری ندارم.ما از آنجا رانده و از اینجا مانده ایم...!
فقط برایم تعجب آور است این همه احترام به عقاید و اعتقادات یه مشت به قول خودشان قاچاقچی و...خعلی هم تعجب اوره...!