231_

چقدر خوب که دارد پوستم کلفت میشود!

و چقدر خوب که دیدم نسبت به خیلی چیزها عوض شده است...

و این دو را همین چند روز پیش ها فهمیدم.همین چند روز پیش که توهینِ آدمی ِدر حال عبور، به ملیتم، مثل قبلترها عصبانی ام نکرد.با خودم نگفتم که چه غلطی کردم از خانه آمدم بیرون.که متنفر نشدم از همه آدمهای دیگر.

لبخندم از لبهایم محو نشد.ته دلم خالی نگشت.قدمهایم سست نشد.


همین چند روز پیش که، بی تفاوتی آن آدمها برایم اهمیتی نداشت.


همین چند روز پیش که رفتار میم، را به خودم نسبت ندادم و او را شخصی جدا و خودم را هم شخصی جدا دانستم و خجالت نکشیدم... .


همین چند روز پیش ها که، پوزخند آقای آمارگیر را بخودم نگرفتم.


همین چند روز پیش ها که ، ن . و همه آدمهای مثل او برایم. معمولی شد... 



و باید داداش عین. هم مثل من شود.باید مثل من پوست کلفت شود.باید مثل پدرم پوست کلفت شود.

اینجا برای دوام آوردن باید خیلی پوستمان کلفت شود.حتی اگر نتوانستیم هم باید تظاهر کنیم که برایمان اهمیتی ندارد... هیچ چیز برایمان جز دوام آوردن اهمیتی ندارد... .



نظرات 3 + ارسال نظر

راستی! احمق ها رو هم ندیده بگیر، دست خودشون نیست!

بالاخره بخش نظراتت باز شد چه عااالی!
من خیلی وقته میخونمت . تبریک به قلمت
میدونم شاید شرایط شما سخته اینجا... اما همه ی ایرانی ها هم کوته نظر و نژادپرست نیستن
من عاشق هم زبان های خودمم از هرجا که میخوان باشن و خوشحال میشم هر وقت میبینمشون

ممنون که میخونی
اوهوم
همه جا آدمهای خوب و بد داره
این از بزرگ اندیشی تونه

علی 1395/08/24 ساعت 23:13 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
زیبا و روان و ناب می نویسی
به روز بودی امدم
باز بنویس
و به ماا هم سری بزن
ممنون مستدام باشی

سلام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.