243_

میدانی!

من امشب برای خودخواهی ام!گریه کردم.

در عین حالی که تمام این مدت ها فکر میکردم اصلا ادم خود خواهی نیستم و نبودم،امشب متوجه شدم که چقدررر خود خواه بودم.

من درد `ب` رو نفهمیدم.متوجه غصه هایش نشدم...

من `س` را اذیت کردم...برای خواسته های خودخواهانه خودم...

من همه کسانی را که مهم بودند،با رفتارهایم ازار دادم.

و همه کسانی که مهم نبودند را ...


و بعد نشسته بودم و فکر میکردم که چه شد که اینقدر اطرافم خالی شد؟


فکر نمیکردم اینقدر نا آگاهانه در وجودم خودخواهی نهفته باشه!


آدم باید مواظبِ این خودخواهی ناآگاهانه اش باشد،باید حواسش باشد که کار دستش ندهد...

اگر دیر بفهمد که چقدر خودخواه بوده...گرفتار اطرافِ خالی ای میشود که هیچ کس پیشش نماده...هیچ کس!



توهم خوب بودن،گام های بزرگی است به سمت ِ رفتن و انجام کارهای بد...!





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.