ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
او باید باشد میدانی!
باید باشد که گاهی گله هایم را بهش بگویم
باید باشد که گاهی در مورد کسی باهاش حرف بزنم و بعد آخر بغض هایمان بزنیم زیر خنده !
باید باشد که گاهی مثل خودم با او حرف بزنم.در مورد همه چی اظهار نظر کنیم،اظهار نظرهایی که فقط به درد وقت تلفی خودمان میخورد!
باید باشد میدانی!
من بلد نیستم`` تو دار `` باشم!
بلد نیستم دلتنگی هایم را، تنهایی تحمل کنم!
بلد نیستم غصه هایم را تنهایی ،تنها بگذرانم!
بلد نیستم سکوت و خفه شدن در خودم را...
او باید باشد که فریاد کنم...
باشد تا بداند و گوش کند و بفهمد و راز نگه دار باشد..
او باید باشد میدانی!
باید باشد که بودنش، باعث شود وابسته هیچکس نشوم
دلتنگ هیچکس نباشم
او باید باشد جای همه کس و همه چی...
من بلد نیستم ``تو دار``باشم ،میدانی!
او باید باشد تا بداند و گوش کند و بفهمد و راز نگه دارباشد.
این جمله که اون بالای صفحه نوشتید بسیار بسیار حکیمانه و زیباست؛ البته فکر میکنم بین یک دیگر با یکدیگر، حداقل در این جمله ای که شما نوشتید فرق ملموسی وجود داره؛ منظور شما احتمالا یکدیگر بوده، هرچند نوشته هاتون به یک دیگر بیشتر منطبقه!
اگه منظورتون از ناتوانی اینهایی که نوشتید بلد نیستید هست، بنظرم بیشتر شبیه ویژگی ان تا ناتوانی که یه وقتایی یه خصلت خوبن، و گاهی نه؛ جالبه که در همه اینها که شما بلد نیستید من خبره ام! و این از نظر شخص دیگه ای نوعی ناتوانی من محسوب میشه!