ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من دختر قویی هستم!
قوی بودن همیشه به معنی زار نزدن و ادعای خوشحال بودن نیست!
من دختر قویی هستم!
آنقدر قوی که میتوانم صدای شکستن دل پدرم را از نگاهش بشنوم!و دلم از ته ته اعماق وجود بسوزد ولی باز فردا روی پاهایم بایستم!
آنقدر قوی که با تمامِ نشدن ها،باز برای شد ها تلاش کنم.
آنقدر قوی که میتوانم سر تا پا وجود اشتباهم را تحمل کنم ولی بعد کلی زار زدن باز بلند شوم و به این زندگی کوفتی ادامه دهم!
آنقدر قوی که خودم را با واقعیت ها وفق دادم و سعی نکردم دل به چیزی واهیی خوش کنم!
انقدر قوی که فردا همه این دردها را در گوشه قلبم به فراموشی میسپارم و سعی میکنم به زنده بودنم ادامه دهم.
قوی بودنم تا همین جا بس که
میم را تحمل کرده ام!
فردا!
باید دست قلب شکسته ِ خُرد شدهِ دلم را محکم بگیرم و با خودم برش گردانم همانجا!
همان شهرستان تنهایی هایمان!
و بعد روزه سکوت بگیرم.
آنقدر روزه سکوت بگیرم که یک روز از هجوم کلوله های نگفتن،خودم منفجر شوم!