ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سال ۹۶ هم رسید!
سال نود و پنج سال بدی نبود.خیلی کارها خواستم انجام بدم نشد.اگر شد هم نصفه رهاش کردم.
سالی بود که کمی از لحاظ فکری مستقل تر شدم.کمی دیدم به دور و برم عوض شد.
سالی بود که خاستگار داشتم.خاستگاری رفتیم.و همانطور که چند سطر بالاتر گفتم همه اش به سرانجام نرسید.سال شروع ولی تمام نشدن ها بود.
در آغاز این سال،حس حاکی از خوشحالی نداشتم،نه اینکه غمگین بوده باشما نه.ولی خوشحال هم نبودم.
میگن خوشحالی ارتباط زیادی به شرایط و محیط ادم ندارد و ادم باید از درون خودش رو خوشحال کنه!
سعی کردم خوشحال باشم.و نتیجه اش هم دوری از اکثر ادمها بود و هست.یک نوع خوشحالی در تنهایی! برخلاف سالهای گذشته.که مدام از تنهایی فرار میکردم.
احساس خلا میکنم.اینقدر خودم رو خالی میبینم که تحمل خودم را گاهی ندارم!
احساس کمبود میکنم.
کمبود یک مادر!
یک خواهر!
یک دوست صمیمی!
احساس بد نداشتن میکنم!
کشور.شرایط مالی خوب.پیشرفت تحصیلی و ... داشتن خانه...و ...
راستش مشکلات زیادی در پیش رو تو سال جدید میبینم.
کاش کمی بیشتر به دعا معتقد بودم و ایمان داشتم!
کاش امسال این رنگ خاکستری از زندگیم کنار برود . من خوشحال تر باشم...دنیا ارام تر و قشنگ تر.کاش خدا یکم هم به من توجه کند...یکم هوامو بیشتر داشته باشد...یکم خداتر باشد!