304_

جای یک نفر در زندگیم خالیه.

یک نفر که صادقانه دوستم داشته باشد.یک نفر که امروز داخل بانک کنارم روی صندلی می‌نشست ،آن حس خالی بودنِ زیر پاهایم با تکیه به شانه اش رخت می‌بست و می‌رفت.

یک نفر که می‌دانستم اینقدر توانا هست که می‌تواند این همه مشکلم را کم کم جمع کند و ببندد.

یک نفر که بلد است کوچ کردن از این خاک دلگیر را.

یک نفر که جنتلمن نباشد،فقط قوی باشد.آنقدر قوی که فکر نداشته ها و نشده ها عصبی اش نکند.داد و بیداد راه نیندازد.موقع این همه نشده ها فقط لبخند بزند و بگوید:همه چی درست میشود.

یک نفر که جای مادرم را بگیرد،غصه های همه  این خانواده را بخورد.حساب خرج مخارج را بکند.

یک نفر که پول داشته باشد که من برای خودم خرج کنم خرج کنم خرج کنم.

یک نفر که مثل من نباشد،مثل او نباشد،مثل ما نباشد.

یک نفر که واقعی باشد.واقعی واقعی...



وجدانم می فرماید: خیال‌بافی بس است!

میدانم.پا شم بروم پی کارهایم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.