315_

میم تازه یادش اومده بچه داره.پسر داره.دختر داره البته من که دخترش نبودم بیشتر یه زیر دستی بودم که عقده هاشو سرم خالی کنه.

این آدم از سیصد و شصت روز تو سال تنها دو سه روز یادش میاد که دنیا چی به چیه...

بهش میگم تو که بلد نبودی بچه بزرگ کنی چرا پنج تا آوردی. میگه من زورم بهتون نکشید تربیتتون کنم ،منظورش از زور کتک کاریه تا زمانی که  به دوران نوجوانی و جوانی نرسیده بودیم نوش جان می‌کردیم.

میگه بچه رو باید با کتک رام کرد. منم اگه مثل سابق بودم ،اگه نمی‌دونستم که حرف نمیفهمه،اگه اخلاقشو نمی‌شناختم باز شروع میکردم براش دلیل آوردن ،توضیح دادن، که تو هیچی از بچه داری نمیدونستی،که اندازه گاو (تشبیهی خوبی نیست ولی مجبورم!)هم بلد نبودی  بچه رو چطور بزرگ کنی.که ما مثل بچه های کار بزرگ شدیم.


اما خوب اخلاقشو میشناسم.پس هندزفری رو میچپونم توی گوشم و سعی می‌کنم دهان گشادم رو ببندم.

تو این خانواده هر کسی یه عیبی داره.اون از پدرم که خوش خیال و ساده اس.اون از برادر بزرگم که فقط بلده دهان گنده شو با غرولند باز کنه.اون از برادر ع. که موذی و زیر اب گاهه. او از برادرک که غصه  همه خنگول بازی هاشو  من  بایدبخورم...

منم که هر کاری بکنم متهم میشم به چشم سفیدی و سر خود بودن و...


  • قضیه این خونه پیدا کردن هم زیادی داره کش میاد.مستاجر عربه انگار دلش نمیخاد بلند شه. اگه باز این خونه هه نشد باید بریم دنبال یه خونه دیگه.فکرشو هم می‌کنم بهم حالت تهوع دست میده.
  • وقتی به بد بیاری هامون فکر می‌کنم مطمعن میشم پشتش یه نفرینی از کسی و جایی خوابیده... آه!
  • خدا ! تو رو به خودت قسم  یکاریش بکن...نمیخای که کم بیارم؟ تو که نمی‌دونی وقتی غصه بابامو می‌بینم چقدر ته دلم خالی میشه.تو که نمی‌دونی وقتی می‌بینم تو داری پشتمونو خالی میکنی چقدر دست و پام سست و همه وجودم بی حس میشه. تو که نمی‌دونی بی تو چقدر ادما ترسناکن...تو رو خدا یبار ...پناه بیارم بخودت همه چیز درست میشه مگه نه؟ تو که بین ادمات فرق نمیزاری مگه نه؟
  • میم.رو پروفایل تلگرامش عکسی از خودش گذاشته که وسط یه زمین سرسبز ایستاده و دستشو باز کرده
از خودم میپرسم فرق بین من و او  چیه؟ چه سوال احمقانه ایی! فرق من و او از زمین تا اسمانه...از زمین تا آسمان...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.