324_

روزی که گذشت،من داد زدم.صدامو جلوی پدرم بالا بردم.اخم کردم.تند حرف زدم...

فکر کردم دارم بخاطر بابام لطف می‌کنم که بخودم شجاعت دادم و با ان چند مرد با صدای بلند حرف زدم.با خشم حرف زدم.با داد حرف زدم. 

فکر کردم که دارم به بابام لطف می‌کنم که تو کارش دخالت کردم...

متاسفم.بابام به روم نیاورد.اما من متاسفم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.