326_

بهم گفته بود یک روز پشیمان میشوی.با لحن تهدید آمیزی خط و نشان کشید که می‌بیند بعدها به کجا میرسم.

دروغ چرا!

ته دلم پوزخند زده بودم.دلم قرص بود.دلم از روزگار و پدر و خانواده ام قرص بود...

گفتم باشه.می بینی.

و الان...

اه الان...

اینبار او ته دلش پوزخند می‌زند.می خندد و با خودش می گوید: دیدی! دیدی گفته بودم به کجا می رسی...دیدی به حرفم رسیدی.




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.