72_

زیر پتو خودم را جمع کرده ام و از چند لحظه پیش،مدام به این فکرمیکنم که واقعن دلم میخواهد -پسر- میبودم...

خسته شده ام ازاین محدودیت های دخترانه ام

یادم نمی آید که من ازینکه دختر به دنیا امده ام ،راضی بوده باشم!


اگر پسر میبودم،میتوانستم وقتی از پس مراقبت این موهای کچ وکوله ام برنمی امدم،ازته بزنمشان و کچل کنم!


اگر پسرمیبودم،میتوانستم راحت تو کوچه هاوخیابان ها دوچرخه سواری کنم!،


اگرپسرمیبودم،میتوانستم هرجا که دلم میخواست تنهایی بروم،تا نصف شب بیرون باشم...تو فضاهای باز بالباس ورزشی فوتبال بازی کنم!


اگر پسرمیبودم،میتوانستم بدونِ نگرانی عکس هایم را، رو پروفایل هایم بگذارم ونگران سوئ استفاده و...نباشم!


اگر پسر میبودم،حق دوست داشتنِ کسی راکه دوستش دارم و ابرازش و اعترافش ...را داشتم!


اصلا اگرپسر میبودم چرا باید ماه به ماه دردی رو متحمل میشدم که حق انتخابش هم دست خودم نبود!؟


اگر پسرمیبودم،دنیا چقدر بزرگتر میبود و من چه خوشبت تر!


گاهی احساس میکنم  ازینکه خدا مرا یک دختر،یک زن افریده،درحقم ظلم بزرگی شده...

 و به این هم خعلی فکر کردم که دخترای چندین قرن پیش شاید بدبخت تر بوده اند...

نه نه ،شاید نه!

حتما بدبخت تر بوده اند!



نظرات 1 + ارسال نظر
S...H...R 1394/12/13 ساعت 21:15 http://maloosak.69.mu

چ عنوان قشنگی داره وبتون آخه من سحررر هستم،
وبتون 20 به منم سر بزنید کلبه خرابه ما رو مزین کنید...
9865

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.