78-

میدانی!

اینکه الان نباشی،دردی ندارد!

«درد»آن زمانی ست که...

عصا به دست

با دستانیِ لرزان 

کمرِخمیده

موهای سپید

دندانهای ریخته

پوست چروکیده ...


اشکِ چشمم را

با گوشه روسری ام پاک کنم...

واز اینکه هیچوقت

نبودی و نیستی...

«آخ»! 

بِکشم!


نظرات 1 + ارسال نظر

ممنون از مطالب خوبی که به اشتراک میگذارید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.