384_

گاهی فکر میکنم خدا هر انچه  که به دیگران به تمامی داده،به من نصفش را بخشیده...

اما همه میدانیم خدا بخیل نیست.

همه این نصفه ها را دلش میخواهد خودِ من تکمیل کنم.نصفه های خوشبختی ام را...داشته هایم...نداشته هایم را...


دلش میخواهد خودم بلند شوم.بدوم.تکه های از هم پاشیده و گمشده پازل زندگی ام را پیدا کنم و سر جایش بگذارم.


دلش میخواهد خودم با اراده خودم داشته هایم را به دست بیاورم.



خدا که بخیل نیست.گاهی هم دلش میخواهد بنده اش کمی بیشتر قدر داشته هایش را بداند.برای همین نصفه از هر چیزی بهش میدهد.نصفه زیبایی میدهد.نصفه پول و دارایی میدهد.نصفه مادر میدهد.هیچی خواهر میدهد.خب گاهی دلش میخواهد به کسی همان نصفه را هم ندهد .

نصفه کشور میدهد.نصفه خوشبختی می‌دهد.نصفه هیچی میدهد.نصفه بدبختی میدهد.نصفه اراده میدهد.نصفه لیاقت میدهد.

خداست دیگر.میداند به کی چقدر بدهد.یا به کی چقدر ندهد.


ادمهای نصفه باید سخت کوش باشد.ادمهای نصفه باید بلد باشد کمی بیشتر سگ دو بزند.ادم های نصفه باید کمی بیشتر بلد باشداز اینکه سگ دو هایش به جایی نمی‌رسد خم به ابرو نیاورد.ادمهای نصفه باید لبخند زدن های بیشتر را در اوج ناراحتی اش بلد باشد. ادمهای نصفه گاهی باید خیلی قانع باشد.از سگ دو زدن دست بردارد و به بدبختی هایش قانع باشد و شکر گذار.


خدا که بخیل نیست.من باید کمی بدوم.کمی سگ دوم را بیشتر کنم... همین. کمی بیشتر سگ دو بزنیم ادمهای نصفه.



نظرات 2 + ارسال نظر
سپیدار 1396/06/02 ساعت 00:02

اما ما آدم های نصفه دوییدن بلدیم...
آدم کامل مثل گل مصنوعیه هست قشنگ هم هست٬ زیباتر هم شاید باشه.
نه می میره نه پژمرده میشه نه ایجاد حساسیت می کنه و نه هیچی
اما در عین اینکه گله گل نیست...
اما ما آدمای نصه دوییدن بلدیم

حالا نمیشد ما جزء اون کاملا باشیم؟

نمی دونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.