410_

تو دلم رخت میشورند. رخت های تو دلم اینقدر چرکینه که با چنگ زدن هم تمیز نمیشود ...

بخودم میپیچم.لول میخورم به طرف کتاب ها.دردش کمتر نمیشود.

لول میخورم به سمت کارای خانه.نه باز نمیشود.دل و دماغ کارنداری وقتی که نتوانی سر پا بایستی ...

دور خودم میلولم.گاهی سراغ تلگرام میروم.گاهی فیسبوق.گاهی وب... از هر در و دیواری با هرکسی حرف میزنم...

 

باز بخودم میپیچم.رخت شستن های دلم تمامی ندارد.شیر گرم میکنم.صبحانه میخوریم.هر لقمه ای که دهانم میگذارم ده برابرش را دلم میخواهد بالا بیاورد.

دراز میکشم.تو دلم چنگ می اندازند.انگار ناخن های شوینده رخت های دلم  از چند ساعت قبل درازتر شده است که سوزش دلم بیشتر شده.

سمت چرخ خیاطی می روم.پشتش می‌نشینم.یکی دو تا درز میدوزم...نه نمیشود...دوباره بلند می‌شوم...


تو دلم رخت میشورند.رخت های چرکین عذاب وجدان را.رخت های نگرانی هایی که من در بوجود آوردنشان دست نداشته ام.

رخت های چرکین نفرت را.تنهایی را. بی کسی را...

رخت های عذاب وجدان را...عذاب وجدان را ...عذاب وجدان را... 


نظرات 1 + ارسال نظر
بلاگسازان 1396/07/20 ساعت 13:09 http://blogsazan.com

http://blogsazan.com
ثبت وبلاگ رایگان در سیستم وبلاگ دهی بلاگسازان

(از طریق پیامک و بدون اتصال به اینترنت در وبلاگ خود مطلب منتشر کنید )
با امکان پشتیبان گیری از تمامی مطالب وبلاگ و ذخیره آن در رایانه شخصی خود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.