414_

تا حالا شده آدمی کنارتان باشد و دلتان برایش تنگ شود؟

تا حالا شده آدمی کنارتان باشد و  دلتان برای آدمیِ که قبل ها بود تنگ شود؟

تا حالا شده  دلتان برای آدمی که کنار تان هست تنگ شود آنقدر که اشک بریزید؟


همین دیشب از شدت دلتنگی برای برادرکی که عوض شده است گریه کردم.کنارم بود ولی انگار نمیشناختمش...

برای احساس تنهایی اش.برای حماقت هایش.برای حسِ بی پناهی اش...

گاهی آدمها بدونِ هیچ دلیل موجهی از نظر ما عوض میشوند...هر خاکی در فرق سرشان باد میکنن تا اعتمادمان را از دست بدهند.


مدام سعی میکنم بهش بفهمانم که می فهممش.که بهش اعتماد دارم.که بی پناه و تنها نیست...

و او مدام بر عکسش را انجام میدهد...دلیلش از نظر او شاید موجه باشد ولی از دید ما قابل تحمل نیست... 





بی کشوری.احساس تعلق نداشتن بجایی.امید نداشتن به آینده.سرزنش و تحقیر... برای کودکی چه به بار می آورد؟

این حجم بزرگ سرگردانی ...



نظرات 1 + ارسال نظر

سلام . امیدوارم زودتر با برادرتان به درک متقابل برسید و بیشتر ازین از هم فاصله نگیرید

سلام.
ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.