442_

بهش میگویم میدانی چرا نسبت به رفتارهای مردم حساس شده ام و زود واکنش نشان میدهم؟

چون از آنها انتظار داشتم.انتظار کمک.انتظار همدردی.واکنش متناسب.روی کمک هایشان حساب میکردم.

در تمام مدتی که با آن سه نفر بودم.در حد توانم کمکشان کردم.

اما از انها در حد توانشان کمک دریافت نکردم.همین حساسیت مرا بر انگیخته بود.نسبت به هر حرف و هر رفتارشان حساس شده بودم و از دستشان حرص میخوردم.


درسته!

من کمک کردم با هدف دریافت کمک از سوی آنها.کمک های من بدون چشم داشت نبود.کمک ها ی من انتظار را در بر داشت.


ازین بدترش این بود که نه تنها به  انها میدادم که بعدا پس بگیرم،بلکه توانایی های خودم را رها کرده بودم ودست کم گرفته بودم.

همیشه خودم را دست کم میگرفتم.همیشه از ترس انتقاد توانایی هایم را در معرض دید نمی گذاشتم.همیشه از اینکه اشتباه کنم ،کاری انجام نمیدادم و حرکتی نمیکردم.

هیچوقت خودم را لایق تعریف و تحسین ندانستم...


برای این چند ماه اشتباه کردنم متأسفم.برای دادنهایی که پس گرفتن شان انتظارم بود.برای دست کم گرفتنم.برای لحظه لحظه از دست دادن فرصتهایم.

برای پناه بردن از ترس تنهایی به آدمهایی که ارزش یک لحظه وقت گذاشتن را هم نداشتن.برای کمکهای با انتظارِچشم داشتم... .


امیدوارم بتوانم بیشتر ارزش خودم را بدانم.

ادمها وقتی ارزش خودشان را بدانند دنیا جای بهتری میشود... .


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.