444_بدانیم تا بمانیم

حسِ غرق شدن دارم. نه تو دریا .نه تو خاک و ماسه  و شن!

احساس میکنم نمیدانم.در دنیا ی ندانستن ها کم کم غرق میشوم.

بار ها تجربه کرده ام که اگر ندانم و آگاه نباشم در هر جایی در هر مکانی در هر زمینه ای غرق میشوم.یا غرقم میکنند.

غرق شدن شبیه مردن یکباره نیست.احساس غرق شدن شبیهِ مرگِ تدریجی  با یک شی تیز و کوچک ست که حتی توان دفاع از خودت را هم نداری!


برای فرار از این احساس دلم میخواهد همه کتابها را بخوانم.همه زبانها را یاد بگیرم.همه هنر و حرفه فن ها رابیاموزم... ! 

گاهی این توانایی را حتی در یک زمینه هم در خودم نمیبینم.بعد احساس غرق شدنم بیشتر میشود.اضطراب و ناامیدی سوارم میشود و میتازند...!

گاهی مجبور میشوم یک عدد ذهن سنگین و خسته و متورم را در دستانم بگیرم و مدام حملش کنم این طرف و آنطرف که هر لحظه ممکن است از پای در آوردتم...!




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.