471_

حسِ تنهایی میکنم.

از همان دوران کودکیم،دخترک تنهایی بودم.معنی دوست رو برای اولین بار در سن هفت سالگیم فهمیدم.

ان هم دوستی که از من چهار سال بزرگتر بود.هیچوقت دایره دوست هام درست نبود!

ادمهای غلط.آدمهای اشتباهی.آدمهای رفتنی.

همیشه دوستانم بزرگتر از خودم بودند.و همین تناقض زیادی در رفتارم ایجاد کرده بود.


الان چی!؟

الان هم همینطورم! در انتخاب ادمها اشتباه میکنم.ادمهایی که باب میل من هستند،با خودم جور در نمی آیند!

و ادمهایی که باب میل من نیستند با من و ظاهر و ... ام همخوانی دارند!

میشود گفت نوعی فرار از هر آنکه مثل من است!

برای همین حسِ تنهایی میکنم.

دور و ورم خالی ست.

و ادمهای خالی ای نیز دور و ورمن!

آنها هم خالی ان.پرم نمیکنند.پر نمیشوم با آنها!

و ادمهایی که پر اند.خودم را خالی می بینند و به سمتم نمی آیند.تناقض همه وجه های زندگیم رو احاطه کرده.تضاد بین همه چیم. هیچ چیز درست نیست.


اکنون که حسِ تنهایی میکنم ،فردی هست که ادعای عاشق بودن میکند.و من باز حسِ تنهایی میکنم.همین  هم بزرگترین تناقض در زندگیم محسوب میشود.



نظرات 1 + ارسال نظر
پردانو 1396/11/17 ساعت 23:41 https://pardano.com

سلام دوست گلم
اگر مایل هستید از وقت خودتون در اینترنت به نحو بهینه ای استفاده کنید پیشنهاد میکنیم
همین حالا وبلاگ خود را به درگاه پرداخت اینترنتی پردانو مجهز کرده و کسب و کار الکترونیکی خود را آغار نمایید و همزمان در قرعه کشی کارتهای هدیه 500 هزار تومانی نیز شرکت نمایید.
هر سوالی داشتید در خدمتیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.